نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ! نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت... ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم؛ سوتکی سازد... گلویم سوتکی باشد؛ بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را ... در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...
با سلام وبلاگ خوبی دارید باز هم تو وبلاگم پیام بزارید
سلام .
باز هم مزاحم شدم .
فکر میکنم با زبان ساده میتوان گفت:
من تصمیم دارم که از این به بعد آدم خوبى باشم، دست از گناهان بشویم، قلب خود را یکسره تسلیم خدا کنم، از دنیا و مافیها چشم بپوشم. تنها، آرى تنها لذت خویش را در آبِ دیده قرار دهم. من روزگار کودکى خود را در بزرگوارى و شرف و زهد و تقوى سپرى کرده ام. من آدم خوبى بوده ام، باید تصمیم بگیرم که من بعد نیز خود را عوض کنم.
حوادث روزگار آدمى را پخته مى کند. حتى گناهان مانند آتشى آدمى را مى سوزاند.
با تشکر : مملی سیا
سلام
جایی که جناب مملی پیغام بزاره دیگه جا برا حرف زدن ما نمی مونه !! وبلاگ جالبی است . ببخشید که من دیر آمدم ! ولی به هر حال آمدم و ان شا الله از این به بعد بیشتر خواهم آمد .
دیگه وقتی آبدارچی و مملی پیغام بذارن .. جایی برای شیما هم می مونه ؟ فکر نکنم ... بای
سلام
گويا من و شما در انتخاب اشعار مشتر ک هستيم
و.....