باز اشکهایم
باز اشکهایت
باز دلی پر ز خون
باز فریاد دوستی
باز ناله دوستی
باز آواز آشنای جدایی
در دل تاریک شب
روزگار، عزیزی را از دوستی گرفت
روزگار !
همان روزگاری که آن بلاها را سر من آورد
چندی است بر در خانه دوستم بسط نشسته است
روزگاری که به ما آموخت طمع تلخ جدایی را
طعع تلخ بی وفایی را !
شوری اشک را !
صدای شکستن قلبها را !
صدای ناله جوان بخت برگشته ای را !
اما چه سود !
سدی از فاصله ها میان ناله تو و اوست !
ای کاش می شنید فریادت را !
فریادی به بلندی آرزوهایت !
به بلندی آرزوهایم !
دانم در دل داغانت چیست ای رفیق !
اما ای کاش دلی هنوز بود که در آن چیزی بود !
در ذهن خاطره ها دارم از دل !
از دلی که نمی دانم الان کجاست !
از دلی که بجرم عاشقی
در دادگاه روزگار
به شکستن محکوم شد !
سلام ! وبلاگت پسورد داشت ننه جون !
ولی من با یه بار لوگ این هم پسورد و هم یوزرش رو حدس زدم !
دستم درد نکنه - نه کیا ؟
ضمنا خائن شدی ؟ پرشین بلاگ به اون خوبی چرا کاربر این بلاگ اسکای مسخره شدی ؟ شوخی کردم . به دل نگیر.
قربان شما !!! تقاضا کردم !!!
خوب بود
اما خیلی رمانتیک!
باور کن
سلام
زیباترین ترانه ها را برایت می نویسم
شاید دوستم داشته باشی
شاید بخواهی برایم ترانه بسازی
شاید و هزاران شایدهای دیگر
تو چقدر دوست داشتنی هستی کیا.
سلام دوست عزیزم....... خیلی نازه وبلاگت و مطالبت... ممنونم تو خیلی به من لطف داری....... برات آرزوی موفقیت میکنم.. تو اولین فرصت لینکت رو میزارم خانوووووووووومی
کمک ! من لوگین خودم رو می خوام !... وقتی من لاگ این میکنم وارد لوگین شما میشوم شما چی؟...مثل اینکه مشکلی پیش آمده ...شاید فقط امشبه اما اگر درست نشد باید یه کاری بکنیم... کمک....
ضمنا برو خدا رو شکر کن بچه بدی نیستم ژسووردتو عوض نکردم!